تحقیق درباره اینکه چگونه نگارگران ایرانی بر پایه منطق ریاضی به ترسیم نسبت میان فرم و فضا در ترکیب عناصر بصری دست یافتند، مبحثی است که بر پایه مطالعه در مفاهیم بنیادی و زیبایی شناختی نقوش هندسی در علم ریاضیات و پیوند آن با هنرهای تجسمی و قوانین بصری صورت می پذیرد. نقش های بی نهایت گسترش پذیر و فاقد جهت و مرکب از خط و رنگ و فاقد کانونی واحد یا سلسله مراتبی که به یک نقطه اوج نقش منتهی شود، مستلزم دخالت دادن سوبژکتیویته و ذهنیت در حوزه ادراك بصری و فعال دانستن شخص ناظر درکار دیدن است. پذیرش چنین روشی، مبتنی بر مبانی علمی تحلیل تصویر است، که بر اساس آن عناصر بصری تحت نظارت هنرمند درآید؛ نه فقط خطها و فرمها بلکه همچنین ساختار هندسی اثر نیز، به طریقی هدفمند سامان می یابد، تنها با این عناصر انتظام یافته بر حسب روابط فرم و فضا است که این پویایی عام، در نهایت به ایستایی متعادل درکل اثر می انجامد، تا پدیده ای تازه و مادی را که تا پیش از این وجود نداشت بوجود بیاورند، یعنی پدیده هندسه-فرم-فضا، که درون آن هر سه عنصر در کیفیت فضایی متداومی که بوسیله نور پدید آمده درهم می آمیزند.